به مناسبت صدمین پست و نوشته وبلاگ تصمیم دارم علایق، شخصیت و فلسفه اونتاشگال نسبت به زندگی و عشق را برای شما خوانندگان محترم، بنویسم. اینکه دنیا را چطور میبینم و الان به موضوعات مختلف مانند زندگی، رابطه، عشق، مذهب، هنر، تجربه و دانش چگونه نگاه میکنم. در واقع چطور شد که من به آرامش رسیدم و پاسخ بسیاری از دغدغههای خویش را پیدا کردم.
در این ده ماه که از فعالیت وبلاگ میگذرد، افراد مختلفی نظر و دیدگاه خود را در مورد من گفتهاند. هرکسی از ظن خود شد یار من، دیدگاهی مثبت یا منفی در مورد شخصیت اونتاشگال داشت. البته من ضمن احترام به هر دیدگاهی به کار خودم ادامه میدهم. در هر صورت وقتی شما در یک جامعه فعالیت میکنید باید بالغانه انتظار هر واکنشی را داشته باشید. نباید فراموش کرد که در این بین بعضی بودند که کاملا داستانهایی وهمآمیز در مورد من ساختند که هنوز از این نبوغ داستانسرایی آنها تعجب میکنم!
به دلیل اینکه در مورد روابط باز و انواع سبک گرایشها مینویسم، مکررترین سوال که مطرح شده است، نحوه نگاه من به عشق است. اینکه در چه قالبی عشق را تعریف کرده و به آن نگاه میکنم. آیا واقعا کسی مثل من عاشق میشود و عشق چنین مردی چگونه خواهد بود؟
این نوشته کاملا شخصی است. حاصل سالها سفر، تجربه، رابطه و گفتگو با انسانها از هر فرهنگ و نژاد و قومی؛ دیدن عجیبترین نقاط جهان و خواندن انواع فلسفهها، ادبیات، کتابها و حاصل تلاش برای درک هنرهای گوناگون جوامع بشری است. این نوشته از قلب زندگی اونتاشگال میآید. با من همراه باشید.

خاکستری، سیاه یا سفید؟
به نظر شما آیا همه انسانها خوباند یا بد، مگر خلاف آن ثابت شود؟ پاسخ به این سوال در جهانبینی شما نهفته است. عوامل زیادی مانند نگاه جامعه، نوع تربیت، تحصیلات کودکی و به تازگی رسانهها، در نگاه شما نسبت به دنیا موثر هستند. اگر همیشه به شما گفته شده که این عقیده دینی اشتباه است یا این کسوت و پیشه یعنی دزدی، شما به سادگی نمیتوانید آن را تغییر دهید. در واقع پذیرفتن چیزی که سالها در گوش شما گفته شده برای انسانها راحتتر است تا تلاش برای جستجو، درک و فهمیدن حقیقت مسائل مختلفی که در زندگی با آنها سروکار داریم.
بدین ترتیب شما دنیا را سیاه یا سفید میبینید و به سختی میتوانید بپذیرید کسی انسانها نه کاملا خوب هستند و نه بد. به سختی انسانها را با همه خوب و بدشان، چنان که هستند، قبول میکنید. این رفتار نوعی از کمالگرایی است. تصور کنید تصمیم به زندگی در یک شهر دارید. در عین حال که از منظره و نماهای زیبای آن لذت میبرید اما تحمل بارانهای گاه و بی گاه و پر شمار آن را ندارید. میخواهید همه چیز در بهترین حالت مورد نظر شما باشد. اما طبیعت و جهان هستی شیوه خود را دارد. بهترین و زرخیزترین خاک برای کشاورزی، خاک نواحی آتشفشانی است؛ اما ریسک زندگی و کار در چنین شرایطی نیز بالاست. حال بگویید کار در نواحی آتشفشانی بد است یا خوب؟ هیچکدام!
انسانها به واسطه علم و دانش میتوانند خلق ابزار کنند. پوشاک مناسبت به شما کمک میکند در قطب جنوب هم زندگی کنید. این دانش ذهن شما را به بررسی و کنجکاوی وادار میکند تا هرچیزی را بدون تحقیق نپذیرید و دنیا را دیگر سیاه و سفید نبینید. با چنین دیدگاهی میتوانید بسیاری از تفکرات مخالف خود را تحمل کرده و از آرامش بسیار بیشتری برخوردار باشید.
ساده بگویم لزومی ندارد به پاسخ هر سوالی برسید و برای هرچیزی یک علت و دلیل بیاورید. بسیاری اوقات کافی است مسائل را همانگونه که هستند بپذیرید و با آن کنار بیایید. برای مثال علت و ریشه همجنسگرایی چیست؟ همچنان پاسخهای مختلف و گستردهای به آن داده میشود. شخصا همجنسگرایی را میپذیرم و به دنبال ریشه آن نمیروم. هر علتی داشته باشد یک بخش وجودی جوامع بشری است و باید تعامل با آن را یاد بگیریم.
احترام به حقوق انسانها
فکر نمیکنم چیزی بدتر از تعرض به حق و حقوق انسانی در دنیا وجود داشته باشد. همیشه و در همه مقالات به این موضوع اشاره کردهام که هرچیزی و هر لذتی بدون رضایت همه طرفین، نوعی تجاوز است. تجاوز هم صرفا سکس بدون رضایت نیست. میتواند تحت فشار قرار دادن کسی برای انجام چیزی باشد که هدف آن صرفا خواسته شخصی از طریق سو استفاده است.
اما یکی از عادیترین انواع تعرض به دیگران، دروغ گفتن است. دروغ از ضعف میآید و به دنبال آن عدم احترام به خود. همین دروغ سبب میشود شما به اشکال مختلف به دیگران تعرض کنید. یکی از دلایل اصلی دروغ، جلب توجه است. اکثر افرادی که تجاوز میکنند نیز به دنبال نوعی از جلب توجه و دیده شدن هستند؛ یعنی اینکه در حاشیه هستند و از بابت آن ناراحت و دست به تجاوز (صرفا نباید جنسی باشد) میزنند تا به نوعی خودنمایی کنند. دروغ گفتن در کوتاه مدت ممکن است مفید باشد اما در بلند مدت شخصیت شما را نابود میکند. دروغگویی نوعی عدم احترام و یکی از نشانههای اصلی عدم عزت نفس است. اگر میخواهید به شما احترام گذاشته شود، ابتدا باید به خود احترام بگذارید.
برای احترام به حقوق دیگران باید عزت نفس خود را افزایش دهید. توهین کردن به اعتقادات، شهر، خانواده، ملیت و هویت شما هیچ چیز را تغییر نمیدهد! طبیعتا هرچقدر هم شما به دنبال رعایت حقوق دیگران و احترام به آنها باشید، باز ممکن است افرادی این رویه را در پیش بگیرند. بهترین کار اهمیت ندادن و بی توجهی است. آرامش درونی و فردی از هر چیزی مهمتر است.
نگاه مذهبی و دینی من چیست؟
پاسخ به این سوال بسیار سخت است. در واقع باید گفت من نسبت به هیچ چیزی تعصب ندارم و معتقد به نقد هرچیزی هستم. اگر سواد و دانش کافی برای نقد نداشته باشم، از نظرات منتقدین متخصص باانصاف استفاده میکنم که سالهاست روی یک موضوع خاص دینی و مذهبی تحقیق میکنند.
بحث احترام به ادیان یک موضوع قدیمی است که هیچوقت به نتیجه نمیرسد. با عدم تعصب به راحتی میتوان هرچیزی را مطالعه کرد و درباره هیچچیز جبههگیری نکرد. شما میتوانید هر باور دینی و مذهبی داشته باشید و در عین حال به نظر دیگران نسبت به باور خود اهمیت ندهید.
از آنجایی که در مورد شخصیتهای مذهبی حرف و داستان بسیار زیاد است، سعی میکنم مهمترین کارهای افراد را دنبال کنم. بسیاری از شخصیتهای مذهبی از جنبههای مختلف به خصوص اجتماعی برای من محترم هستند و تا حد ممکن به حواشی مربوط به آنها نمیپردازم. هر فردی در تاریخ میتواند برای ما نکات خاصی به همراه داشته باشد.
به قول عمادالدین نسیمی: «مسجد و میکده و کعبه و بتخانه یکیست / ای غلط کرده ره کوچه ما خانه یکیست»
صبر و تحمل در کنار عدم تعصب
ظرفیت و تحمل کردن ارتباط مستقیمی با سطح توقع دارد. هرچقدر شما توقع خود را نسبت به چیزی یا کسی بالاتر ببرید، صبر و تحملتان پایینتر میآید. ظرف خود را برای گنجایش هرچیزی زیاد کنید. صبر و تحمل هر دو عواملی بسیار مهم در زندگی بشری هستند. بسیاری از موفقیتها از همین تحمل و پشتکار در انجام کاری به دست آمده است. به قول سعدی: «بنشینم و صبر پیش گیرم، دنباله کار خویش گیرم»
زندگی بشری هیچگاه آسان نبوده است. در دنیای فناوری ما تلاش میکنیم با سرعت و تغییر خود را وفق دهیم در حالی که وجودمان نیاز به آرامش و ایستایی دارد! هر روز یک محصول و کالای جدید به بازار میآید و ما به سرعت به دنبال دریافت آخرینها هستیم. نکته کلیدی در دنیا استفاده از ابزارها است نه صرفا دارا بودن آنها. در مورد کالاها، برندها و ابزارها هم روی هیچ چیزی نباید تعصب داشت و باید با تحقیق، صبر و آرامش تصمیمگیری کرد.
تعصب نداشتن باعث میشود بهتر بتوانید انتخاب کنید. برندها به دنبال به دست آوردن تعصب شما هستند! هر گاه احساس کردید چیزی یا فردی بیش از اندازه افکار شما را تحت تاثیر قرار میدهد، از آن فاصله بگیرید و از زاویه دیگر به خود بنگرید. در این صورت احتمالاً متوجه یک فرافکنی در وجود خود نسبت به سوژه تعصب خواهید شد. من هیچ تعصبی نسبت به هیچ چیزی در هیچ زمانی نداشته و ندارم! هر کسی میتواند به هرچیزی از BDSM توهین کند. توهین کردن و تمسخر هیچکسی تاثیری در این فرایند، گرایش و رابطه ندارد.

عشق و محبت
عاشقی یکی از مباحث خارقالعاده بشری است که همچنان در مورد آن صحبتها و حرفها وجود دارد و از ابتدای زندگی بشر با او همراه شده است. هر کسی عشق را به نوعی فهمیده است. گروهی آن را مختص به خدا، عدهای مختص به معشوق زمینی و افرادی آن را از اساس انکار میکنند. من اما در این نوشته دیدگاه و بینش شخصی خود نسبت به عشق را بازگو میکنم.
با یکی از ابیات حکایتی از دفتر سوم مثنوی مولانا شروع میکنم: «عشق از اول چرا خونی بود؟ / تا گریزد آنک بیرونی بود!»
در واقع عشق از اول هم قرار نیست آسان باشد و با خون، سختی و درد همراه است. بهتر بگویم عشق قرار نیست به راحتی به دست بیاید. عاشقی و عشق یک مرحله از زندگی است که باید آن را تجربه کرد و آموخت.
خوشی و غم، آزادی و اسارت، مثبت و منفی، سیاه و سفید، آرامش و خون، آسانی و سختی، همه و همه یعنی عاشقی. به قول حافظ «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها». بسیاری صرفا بخش اول را عاشقی میپندارند و تلاشی برای حفظ و ادامه آن نمیکنند. عشق همزمان با فدا کردن و فنا شدن، غرور و خویشتنداری است. معجزه عشق همین پارادوکسهای عجیب است.
در عشق اول باید عاشق خود بود
عاشقی از خود شروع میشود. کسی که عاشق خود باشد و به خود توجه کند میتواند به دیگران نیز عشق بورزد. کسی که صرفا به دنبال عشق ورزیدن به دیگران است و خود را فراموش میکنند، در واقع عاشق نیست و تصور عاشقی را دارد. او از این بهانه برای ترحم عشق و خریدن توجه استفاده میکند. آدمی که عاشق خود باشد بدون توجه دیگران هم میتواند به خوبی زندگی کند.
عاشق خود شدن به سادگی به دست نمیآید. شما باید سرد و گرم روزگار را بچشید. باید آسیب ببینید تا به قلبی قوی دست پیدا کنید. بهترین راهنما برای یادگیری عاشقی، مطالعه آثار ادبی بزرگان جهان است. آثاری که امروزه در دست ما هستند و از میان کتابهای زیادی به یادگار ماندهاند و جاودانه شدهاند. شاعران زیادی هم عصر حافظ بودند و بعد از او آمدند و رفتند؛ اما دیوان اشعار حافظ جاودانه شد. جاودانگی بی دلیل نیست و به دنبال یک عشق بزرگ میآید. خالق اثر در ابتدا یک عشق خاص نسبت به خود پیدا کرده که در پی آن، عشق نیروی محرکه لازم برای خلق آن اثر شده است.
در زندگی و رابطه هم ماجرا همین است. شما تا زمانی که عاشق خود نباشید، به یک رابطه موفق و شاد و اصطلاحا موفق نمیرسید! رسیدن به رابطه صرفا برای رابطه یکی از اشتباهات رایج است. زمانی که شما هنوز خود را درک نمیکنید، نمیتوانید در یک رابطه به درستی پیش بروید. اگر طرفین یک رابطه عاشق خود باشند، به خوبی عشق را به دیگری تقدیم میکنند و این نیروی فوقالعاده سبب شادی و پایداری رابطه آنها میگردد. رابطهای که در آن کسی به دنبال حذف شدن دیگری نیست!
عاشقی کردن آموختنی است
باور کنید عاشقی کردن یادگرفتنی است. عاشقی یک هنر و مهارت است که باید آن را یاد بگیرید. نه کسی به به راحتی به شما یاد میدهد و نه از وقتی متولد میشوید با شماست. عاشقی یک هنر است که بخشی از آن به شخصیت شما بر میگردد و بخشی به جهانبینی شما. تک تک موزیکهایی که گوش میکنید، کتابهایی که میخوانید، فیلم و سریالهایی که میبینید و دوستانی که انتخاب میکنید، روی هنر و عشقورزی شما تاثیر میگذارند. پیشنهاد میکنم اگر در ابراز عشق مشکل دارید، سنت شکنی کنید و به جای گوش دادن به سبک موزیک همیشگی، یک سبک کاملا متفاوت از سلیقه خود را امتحان کنید. کتابها و داستانهای جدیدی بخوانید. سعی کنید بیشتر شنونده باشید تا گوینده. در مورد هیچ داستان و قصه و عشقی نظر ندهید و بگذارید فقط اطلاعات به ذهن شما وارد شود. این دگرگونی در یادگیری به بهبود مهارت عاشقی کمک میکند.
برای یادگیری عاشقی، شما باید تجربه کنید. از اشتباهات گذشته خود درس بگیرید و ترسی از تکرار دوباره آن نداشته باشید. عاشقیها ببینید و از انجام آنها ترس نداشته باشید. عاشقی را با سکس سریع با افراد مختلف اشتباه نگیرید. عشق بازی کنید و عاشقانه بخندید و از لحظههای خود لذت ببرید.
به قول سعدی « سعدیا دور نیک نامی رفت / نوبت عاشقیست یک چندی»
عاشقی یعنی توجه کردن
یک روزی دوستی به من در مورد عشق بین پدر و مادر خود گفت. پدرش به او گفته بود «عاشقی یعنی باور داشته باشی طرف مقابل بیشتر برای تو انرژی و زمان میگذارد و تلاش کنی آن را جبران نمایی». این نگاه به عشق برای من بسیار دلنشین و زیبا بود. این نگاه دنباله باوری است که به عشق دارم. عاشقی یعنی لطف!
زمانی که طرفین رابطه کارهای یکدیگر را وظیفه نبینند و به آن به چشم لطف باور داشته باشند، رابطه سالم و درست پیش میرود. جدای از یک رابطه عاطفی میتوانید این را در کار و شراکت هم ببینید. این نگاه که افراد برای انجام کارها لطف میکنند، واقعا حس بهتری به طرفین منتقل میکند. اگر مبنای دید شما به عملکرد طرف مقابل به عنوان یک لطف باشد، به دنبال جبران آن بر میآیید و به این لطفها توجه میکنید. اگر وظیفه ببینید، تلاشی برای جبران و در نهایت نشان دادن عشق نخواهید کرد.
بر اساس لطف جلو بروید و سعی کنید در رابطه توقعی نداشته باشید. اگر طرف مقابل کارهای شما را درک کرد و برای جبران آن تلاشی انجام داد، به راستی به دنبال نشان دادن عشق است؛ اما اگر هیچ واکنشی نداشت و کارهایتان را وظیفه شما دید، بهتر است در نگاه خود به معشوق تجدید نظر کنید!
زمانی که شما به فردی علاقهمند باشید در هر شکل و حالتی، به او توجه میکنید. بسته به جایگاه فرد با او ارتباط برقرار میکنید. اگر به یک فرد علاقه داشته باشید اما جایگاه او برای شما پایین باشد، برای مثال در هنگام بیماری به یک تماس کفایت میکنید اما اگر آن فرد یک دوست صمیمی باشد، جز به دیدار و عیادت حضوری راضی نمیشوید. نمیتوانید با یک پیام دایرکت اینستاگرام به صمیمیترین دوست خود، عشق و علاقه خود و اهمیت سلامتیاش را در نظرتان به او نشان دهید.
به قول حافظ: «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی»
محدودیت یعنی تبدیل شدن به مرده متحرک
وجود انسان از محدودیت و کنترل شدن متنفر است. محدودیت نوعی در بند کردن است. این نوع محدودیت نباید با محدودیت خودخواسته در BDSM اشتباه گرفته شود. زمانی که با کسی در رابطه هستید، اولین مساله اعتماد است. اگر به هر دلیلی به دنبال ایجاد محدودیت هستید یعنی اعتماد وجود ندارد. محدودیت در هر حالتی برای شما مضر میشود. اجازه بدهید افراد آگاهانه تصمیم به انجام ندادن برخی کارها بگیرند.
اعتماد در زندگی و رابطه مانند پی و بستر یک ساختمان است. هرچقدر سستتر باشد، پی یک رابطه زودتر فرو میپاشد. برای همین است در بسیاری از مقالات مربوط به روابط باز و چند نفره به این موضوع اشاره میکنم و تاکید دارم تا زمانی که رابطه شما سالم و در آرامش نیست، به فکر سکس با افراد دیگر نباشید. اگر سنگبنای رابطه شما سست است و نمیتوانید در سادهترین حالت به یکدیگر اعتماد کنید بهتر است وارد مرحله بعد نشوید. به هیچ عنوان فکر نکنید با ازدواج کردن چیزی بهتر میشود.
عاشقی، خیانت، سکس و دلبرها
رابطه برای من یعنی اعتماد و ایمان متقابل داشتن. زمانی من وارد رابطه میشوم که فرد مقابل بدون هیچ ترسی به من ایمان داشته باشد. نوع نگاه من به عشق نیز، ایمان و اعتماد میباشد و صداقت ریشه اصلی اعتماد است. شما میتوانید به یک سوال پاسخ ندهید و بهتر است بگویید الان پاسخ نمیدهم تا اینکه دروغ بگویید. همیشه باید به یکدیگر فرصت تنهایی بدهید. زمانی که عاشق میشوید، ترسی از بیان آن نداشته باشید. مهم نیست جنسیت شما چیست. مهم این است حسرت ابراز نکردن عشق و علاقه خود را نخورید.
از نظر من خیانت یک تعریف کاملا ساده دارد. استفاده از دیگری در جهت رسیدن به اهداف شخصی و له کردن او زیر پای خود!مرحله بعدی خیانت برای من دروغ گفتن است. سکس با یک فرد اصلا اهمیتی ندارد. مساله مهم دروغ گفتن است. اعتقاد دارم یک رابطه به هیچ شکلی نباید طرفین را محدود کند به خصوص در سکس. اینکه افراد انتخاب کنند با کسی خارج از رابطه سکس نکنند یک لطف دو طرفه باید باشد نه وظیفهای که بر روی دوش آنها سنگینی کند.
به سختی از مرحله BDSM خارج و وارد حالت سکس و معاشقه میشوم. برای من دیدن لذت سابمیسیو و هیجان او آرامشبخشتر است تا صرفا دخول و سکس. هر آدمی در زندگی میتواند عاشق چند نفر شود یا همزمان چند نفر نسبت به او ابراز علاقه کنند. لازم است هدف رابطه با هر فرد به خوبی مشخص شود. اگر کسی به شما علاقه دارد اما شما ندارید باید مستقیم به او بگویید. سکس با فرد جدید هیجان دارد اما نباید به قیمت از بین رفتن آرامش خود شما تمام شود.
عاشقی من بر اساس احترام، فرصت شنیدن و گفتن، توجه دو طرفه، اعتماد بی چون و چرا و صداقت بدون ترس است. در عشق ابتدا باید عاشق خود بود. زمانی که عاشق خود باشید میتوانید عشق را ابراز کنید. هر فردی در جایگاه خود میتواند از عشق شما بهرهمند شود و عشق صرفا سکس نیست. کسی که شایستگی ویژهای داشته باشد، لایق قلب شما میشود. بدن و جسم و جان شما میتواند به هر شکلی استفاده شود. در رابطه صداقت را در پیش بگیرید و اگر به دنبال رابطه با چند نفر دیگر هستید، حتما به افراد درگیر در رابطه بگویید. سکس با کسی که به شما آرامش نمیدهد، عذاب درونی به همراه دارد.
به قول مولانا: «شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی / اکنون که درافکندی صد فتنه فتانه»

زندگی، مهربانی و خشم
زمانی به شدت به دنبال پول بودم و تمام تمرکز و توجهام متوجه پول بود. در این دوره خشم و عصبانیت من افزایش پیدا کرده بود. دقیقا اولویت اصلی زندگی من پول شده بود. تقریبا یک سال بعد از شروع پول جمع کردن و کار زیاد، خیلی ناگهانی در یک گالری هنری متوقف شدم. به یاد آوردم که تمام اهداف و آرمانهای خودم را فراموش کردهام. در واقع برای پول خود و علایقم را فراموش کرده بودم. نکته جالب اینکه هر پولی هم جمع شده بود، به یک بهانهای خرج شد. در واقع آن پول با شادی و لذت به دست نیامده بود پس با لذت هم مصرف نشد.
پس از این ماجرا به زندگی و پول درآوردن تغییر کرد. لذت و آرامش شخصی اولویت اصلی شد. باید بدانید بعد از این تغییر، هم دوستان بهتری پیدا کردم، هم روند کاریام رشد بسیار بهتری پیدا کرد و هم خیلی بهتر از زمانی که ۲۰ ساعته کار میکردم، در ۱۰ ساعت درآمد کسب کردم.
زندگی دقیقا یعنی رفتن به دنبال رویا و چیزی که به آن علاقه دارید. زمانی که لحظههای شما با رویاها و علایقتان بگذرد، بیشتر آرامش میگیرید و کمتر بهانه برای خشم پیدا میکنید. برای آرامش خود باید کار کرد نه برای پول در آوردن!
تجربهگرایی
من کاملا تجربهگرا هستم. دانش و علم نیز تجربه بشری است که صورت مکتوب و مستند در اختیار ما قرار گرفته است. از این رو تجربهگرایی را یک گام فراتر از مستندات میبینم. شما با تجربه میتوانید به یک درک جدید برسید که در هیچ جایی به شیوه شما مستند نشده است.
در تجربه گرایی شما بالغتر میشوید. سعی کنید هر چیزی را امتحان کنید. از خانواده و دیگران بخواهید اجازه و فرصت امتحان کردن را به شما بدهند. قرار نیست لزوما برای انجام هر کاری که میخواهید، با انبوهی از تحلیل مواجه شوید. تمایل به کار کردن دارید؟ امتحان کنید. بدون شک هیچ محیط و محلی برای کار در بهترین حالت نیست. پس به دنبال کمال مطلق نباشید و امتحان کنید.
هنر، ادبیات و دانش
فرهنگ از مهمترین مقولههای بشری است که آدمی را از جایگاه فعلی به حرکت وادار میکند. هر جامعهای چه کوچک چه بزرگ فرهنگ و آداب خاص خود را دارد. شناخت و یادگیری این خردهفرهنگها یکی از جذابترین لذتهای زندگی من است. شما با آداب و رسوم مردمان مختلف آشنا میشوید و به باز شدن دیدتان نسبت به زندگی کمک بسیار زیادی میکند.
از بزرگترین مصداقهای فرهنگ، هنر (ART) است. هر جامعهای در یک هنر برای خود سرآمد میشود. اگر به دنبال باله هستید باید به سن پترزبورگ بروید و اگر تئاتر برای شما مهم است هیچ جایی بهتر از پاریس برای درک آن وجود ندارد. هنر به زندگی رنگ میبخشد و زمانی که شما در آستانه فروپاشی ذهنی و روانی هستید، با مراجعه به آن به زندگی باز میگردید.
ادبیات جنبه داستانی و ماجراجویانه فرهنگ است. از طریق ادبیات شما میتوانید آداب و هویت یک جامعه را شناسایی کنید. بررسی مفهوم ریاکاری در ادبیات فارسی با اروپا در دوران قرون وسطی نشان دهنده اهمیت این موضوع در ایران نسبت به اروپا است. آثار ادبی شما را به سرزمینهای جادویی وارد میکند و به کمک آن میتوانید با هویتها و فرهنگها، چه مربوط به گذشته، چه جوامع دیگر، آشناتر شوید. ادبیات مهمترین پناهگاه من برای آرامش است.
زمانی که به دنبال یک هیجان جدید هستم به سراغ دانش و علم میروم. این مقوله میتواند شما را با آخرین معجزات بشری آشنا کند. تصور اینکه شما هم میتوانید بخشی از آن باشید، بسیار هیجانانگیز است و به من نیروی کافی برای دنبال کردن آن را میدهد. فرقی ندارد دانش فیزیک باشد یا علوم اخترشناسی یا کامپیوتر، زمانی که شما به دنبال رفع نیاز خود باشید، به سراغ علم میروید و با تلاش برای ساخت محصولات جدید، نیاز خود را برطرف میکنید. هیچگاه خود را دست کم نگیرید.
چرا عصبانی نمیشوم و چگونه خشم را کنترل میکنم؟
پاسخ یک عبارت است: پایین آوردن سطح توقع! از زمانی که دیدن دنیا را شروع کردم، با مردم مختلف آشنا شدم و متوجه شدم که چرا آسمان همه جای دنیا یک رنگ است، تصمیم گرفتم سطع توقع خود را نسبت به انسانها پایین بیاورم. انتظار خاصی از کسی ندارم و همین کمک بزرگی به کنترل خشم و عصبانیت من کرد.
مدت زیادی است که از کسی انتظاری ندارم. زمانی که به کسی یک وظیفه یا کار را میدهم، اگر درست انجام داد که عالی، اما اگر به دنبال معطل کردن و وقتکشی بود، به سراغ فردی دیگر میروم. در نهایت به جای منتظر ماندن برای کسی دیگر، از راهحلهای جایگزین استفاده میکنم.
مهارت کنترل خشم یکی از مهمترین ویژگیها برای BDSM است. تا حد امکان سعی میکنم با عصبانیت، خشم و خشونت وارد یک جلسه BDSM نشوم. نمایان کردن یک خشونت خودخواسته بسیار بهتر از یک عصبانیت واقعی است زیرا شما در خشم کنترل کاملی بر روی افکار و اعمال خود ندارید و این امر میتواند منجر به اتفاق غیر قابل جبرانی شود.
آیا من به شما نیاز دارم یا شما به من؟
از زمانی که خودم را شناختم تصمیم گرفتم به شیوهای زندگی کنم که دیگران به من نیاز داشته باشند، نه من به آنها. بدون شک من هم به دیگران نیاز خواهم داشت اما نحوه بیان این نیاز و مطرح کردن آن بسیار مهم است. وقتی کسی کاری برای شما انجام میدهد بدون شک باید برای او جبران کنید چرا که مدیون وی میشوید. پول یک ابزار بسیار خوب برای جبران لطفهای دیگران است.
در روابط و به خصوص BDSM من این موضوع را به صورت شفاف مطرح میکنم. کسی که تصمیم میگیرد سابمیسیو من برای چند روز باشد به خوبی میداند که او به من نیاز دارد و نه من به او. البته من هم لذت میبرم اما هیچوقت التماس رابطه را نمیکنم. به نظرم به عنوان سابمیسیو هم نباید التماس رابطه را بکنید. با یک غرور کافی درخواست خود را مطرح کنید. به کسی که مستقیم نیاز خود را مطرح میکند و از بیان نیاز خود به من ابایی ندارد، بیشتر اهمیت میدهم و احترام میگذارم.
و در نهایت، دنیا فوقالعاده زیباست
دنیا بسیار زیبا است و افراد درون آن خوب هستند، مگر خلاف آن ثابت شود. انسانها با هر باوری محترم هستند و اهمیت ندارد به چه چیزی اعتقاد دارند چرا که شما اشخاص را میپذیرید نه لزوما باورهای آنها را. صادقانه با انسانها رفتار کنید و از بیان باورهای خود ترسی نداشته باشید. باید عاشق شد و در بیان عشق کوشا بود. هر گرایش و حسی که داشته باشید بدون ترس از قضاوت آن را بیان کنید و لذت خود را با کسی که لیاقت شما را دارد، تقسیم کنید.
با کسی وارد رابطه شوید که نه به دنبال تغییر دادن او باشید و نه او چنین چیزی را هدف رابطه بداند. رابطه باید برای شما آرامشبخش باشد. بسیار بگردید و انسانها را بشناسید تا به فردی برسید که کاملا یکدیگر را درک کنید. زندگی کوتاه نیست پس فکر نکنید تنها همین امروز و دیروز برای شما وجود دارد. به دنبال رویاها و آرزوهای خود بروید و استعدادهای درونیتان را شکوفا کنید.
در روابط و گرایشهای جنسی، حتما موارد ایمنی را رعایت کنید. برای رسیدن به آرامش در سکس شما اولویت اصلی هستید. سعی در آرامش بخشیدن به خود کنید و به هیچ عنوان برای سکس کسی را فریب ندهید. شرافت را معیار زندگی و روابط خود قرار دهید. اگر چیزی را نمیخواهید مستقیم بیان کنید و به خواستهها و تمایلات دیگران احترام بگذارید.
در حال حاضر چند سالی است که با یک خانم زیبا و دلبر در رابطه باز هستم و با او زندگی میکنم. ایشان فوقالعاده باهوش، بالغ و مهربان هستند و به خوبی انگیزهها و اهداف خود را در زندگی میدانند. رابطه با ایشان یکی از مهمترین نقاط زندگی من بوده است. مهمترین نقطه قوت برای ما، گفتگو و صحبت در مورد مسایل مختلف و مورد اختلاف است؛ و از همه مهمتر پذیرفتن باورها و نظرات یکدیگر بدون تلاش برای ایجاد تغییر است. همزمان اسلیو هم تربیت میکنم و کسانی که جلسههای موقت بیدیاسام میخواهند، به من مراجعه میکنند.
هرچقدر شما زیباتر با دنیا و مردمان آن برخورد کنید، دنیا به شما بیشتر محبت میکند. راه رسیدن به خود و خدا، از میان انسانها میگذرد.
اونتاشگال . آبان ۱۳۹۹ . نوامبر ۲۰۲۰ . لندن
نوشتههای روزمره، خاطرات و مطالب بیشتر از اونتاشگال را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید
اینستاگرام وبلاگ . تلگرام . توییتر . اینستاگرام شخصی
پادکست اونتاشگال را از CastBox – Apple Podcast – Spotify – Google Podcast بشنوید.
سادیست نیستید؟
خیر نیستم. دامیننت هستم.