زمانی برای آزاد کردن سادیسم!

یک ارباب دامیننت گاهی اوقات به سادیسم درونش رجوع میکنه و به دنبال ارضای اون میره. اتفاقات زیادی افتاده بود و فشار روانی کار و چیزهای دیگه روز به روز به من بیشتر وارد می‌شد. خشم سراسر وجودم رو گرفته بود و مدام سعی میکردم با جلوگیری از عصبانیت، اجازه هیچ تصمیم نامعقولی رو به خودم ندم!

میدونسم که این پارتنرم مدت‌هاست مازوخیسم درونش ارگاسم نشده. میدونستم که اون هم دلش سادیسم/مازوخیسم و درد بیشتری میخواد تا تحقیر خالص. بدون اینکه صحبت زیادی بکنم با رفتارم نشون دادم که چقدر سادیسم‌ام رفته بالا. اون هم با گفتن لرزان و بریده بریده «مستر» نشون داد که چقدر آمادگی لازم رو داره.

دراز کشیده بودم توی تخت و داشتم فکر میکردم. همزمان سعی میکردم عصبانیت درونم رو کمتر کنم. نمیخواستم با عصبانیت کاری بکنم. این توله هم خودشو لوس میکرد و میخواست باهاش بازی کنم. دستاشو گرفتم و گفتم الان وقتش نیست. بریده بریده گفت «میشه پاهاتون رو بغل کنم» و من برای اینکه دلش آروم بشه بهش این اجازه رو دادم. همزمان که بغل کرده بود داشتم به این وسایل فکر می‌کردم: چشم‌بند، پلاگ، یخ، شمع، طناب و کاندوم!

باندیج ساب میسیو
اگر ساب‌میسیو یا مازوخیست هستید پیشنهاد میکنم برای خواندن این خاطره ابتدا شرت خود را مانند شرت لامبادا جمع کرده و به بالا بکشید تا درد لازم به نواحی جنسی شما وارد شود. سپس با درد مطالعه کنید!

درد و کنترل

بهش دستور دادم پایین تخت باشه و سرشو تکون نده. بلند شدم و رفتم لوازم رو آوردم. نور اتاق رو کم و تنظیم کردم. اجازه نداشت به هیچ جایی نگاه کنه. فقط میتونست صدای قدم‌های من و انتخاب وسایل رو همراه با باز و بسته شدن درهای کمد و کشوها بشنوه. پلی لیست مخصوص BDSM رو پخش کردم. همه چیز آماده چند ساعت درد و لذت خالص بود.

چشم بند رو به چشماش زدم و گفتم بیا روی تخت و اجازه دادم توی بغلم ضربان قلبش آروم بشه. دست بردم روی سینه اش و نیپل شو فشار دادم. بلند آه کشید با صدای بلند گفتم «صدات در نیاد». با تمام توانش صدای خودشو خفه میکرد و درد میکشید. دستمو بردم روی شرتش و کشیدم بین پاهاش. میخواستم خوب درد بکشه پس با پارچه شرتش و حس یک طناب محکم رو بهش بده.

بعد از درد کشیدن بیشتر بهش گفتم «فقط اجازه داری جیغ بزنی» دهنو باز کرد اما اونطور که دلم خواست نتونست جیغ بزنه و با یک سیلی بهش فهموندم جیغ زدن چطوره. محکم توی دستای خودم گرفته بودمش و سینه شو فشار میدادم و همزمان با ممنوع و آزاد کردن ناله کردن و جیغ زدن، بیشتر صداشو کنترل می‌کردم. با تمام وجود به خودش می‌پیچید و میخواست درد در تمام قسمت‌های بدنش بپیچه.

به اندازه کافی به بات پلاگ لوبریکانت زدم. به پهلو موند و شرت مشکی خوشگل شو زدم کنار. با بازی بازی و به آرومی پلاگ رو وارد آنالش کردم. وقتی قطورترین قسمت پلاگ داخل مقعدش شد حسابی میخواست ناله کنه که اجازه شو ازش گرفتم. با تمام وجود درد رو تحمل میکرد و منتظر بود تا زودتر پلاگ تا انتها وارد بشه. دوباره بهش گفتم جیغ بزن. این بار اون مدلی که دوست داشتم و از اعماق وجودش جیغ زد. لذت بردم و برای جایزه پلاگ رو زودتر وارد آنالش کردم و اونجا خودشو کیپ نگه داشت.

شمع  بازی در رابطه ارباب و برده

سرد و گرم

بهش کمی استراحت دادم. اجازه دادم پاهامو بغل کنه و اونطور که دوست داره بپرسته و ستایش کنه. کمی دراز کشیدم و موهاشو نوازش کردم. عریان بود و بدنش زیر نور کم به زیبایی می‌درخشید. زمان اسپنک بود. اما به شیوه‌ای جدید!

از کنار یخ‌های کوچیکی که آماده کرده بودم و به اندازه کافی آب شده بودن و تیزی‌شون رفته بود رو آوردم. بهش گفتم داگ استایل باشه. ۳ یخ رو به آرومی و پشت سر هم وارد واژن‌اش کردم. با تمام وجود از سرما و لذتش ناله می‌کرد. حس کردم بهتره بیشترش کنم. ۲ یخ دیگه هم اضافه کردم و گفتم محکم خودت رو سفت کن و اجازه نده برگردن. باسن شو جوری که باید تنظیم کرد و بالا داد. «آفرین دختر خوب».

دست‌های محکم و سنگینی دارم. میدونستم هر ضربه می‌تونه حسابی آب یخ رو از توی واژنش بپاشه. بهش گفتم میخوام ازت فیلم بگیرم و دوربین رو تنظیم کردم روی اون ناحیه. شروع کردم به اسپنک و دستور داشت هر ضربه رو با بلندترین صدای ممکن شمارش کنه. با هر اسپنک آب به بیرون می‌پاشید و نمای بسیار زیبایی رو تولید کرده بود. آب سردی که از یخ می‌اومد به شدت گرم شده بود!

بد از ۴۶ ضربه اسپنک صدای فندک رو شنید. از فاصله یک متری قطره‌های شمع روی کمر و باسن سرخ شده‌اش میریخت. تخت رو محکم گرفته بود چرا که اجازه تکون خوردن نداشت. همزمان با ریخته شدن قطرات شمع، انگشتام رو با آب سرد خیس کردم و قطره‌های آب سرد می چکید روی پوستش. قطره شمع و آب به خوبی به وجد آورده بودش و به جنون لذت رسیده بود.

در اختیار ارباب بودن

اسارت و لذت

بعد از سرد شدن شمع، طناب‌ها رو آماده کردم. با قرمزی اسپنک و سفیدی شمع طرح زیبایی روی بدنش نقش بسته بود. براش آب آوردم و آماده اش کردم برای آخرین مرحله. تنها لباس بر تن، پلاگ کونش بود! طناب آوردم و شروع کردم به باندیج از پشت. دست‌ها بسته شد و پاها رو باز و آزاد نگه داشتم. نور رو کمتر کردم و صدای موزیک رو بیشتر. زمان جیغ کشیدن بود و میخواستم با موزیک ترکیب بشه.

اجازه برگشتن و دیدن من رو نداشت. کاندوم رو برداشتم و روی کیرم گذاشتم. به واژنش نزدیک کردم. از نظرم خیلی لایق بود. نزدیک کردم بهش و یهو تکون خورد. حسابی خیس و آماده بود. باسنش رو گرفتم و به سرعت وارد کردم. شروع کردم به عقب جلو کردن. پلاگ حسابی تنگش کرده بود و این لذت تلمبه زدن رو برای هر دو ما چند برابر کرده بود. کم کم صدای جیغ و ضربه‌ها بیشتر شد.

زمانی که میخوام سکس کنم سعی میکنم عصبانی‌تر بشم. خشم و عصبانیت باعث میشه خون بیشتری در کیر جریان داشته باشه و از حالت عادی بزرگتر و سفت‌تر بشه. سکس توی عصبانیت انزال رو طولانی‌تر هم میکنه. بنابراین بدون هیچ توجهی بهش با وجود درد و لذت پلاگ توی کونش، تندتر و شدیدتر تلمبه می‌زدم.

تقریبا بعد نیم ساعت سکس و تغییر پوزیشن‌های مختلف زمان ارگاسم من رسید. اجازه دادم با احساسات تمام به ارگاسم نهایی برسه. به آرومی طناب‌ها رو باز کردم و توی تخت بغلش کردم و همزمان با تلمبه زدن ناله‌هام رو بیشتر کردم. چشم بند شو برداشتم و شدیدتر تلمبه زدم و ناله‌هاش به اوج رسید.

با همدیگه ارگاسم شدیم و گوشه لب شو بوسیدم و به آرومی در آغوشم بیهوش شد…

در طول این جلسه ۶ بار اسلیو به ارگاسم رسید که ۳ تای آخر موقع سکس بود. پس از ارگاسم آخر و تقریبا ۳ ساعت جلسه BDSM خستگی لازم برای خواب عمیق رو داشت.
زیاد اهل صحبت کردن در مورد خاطرات نیستم. گاهی اوقات برای آرامش روان خودم می‌نویسم. بدون شک پارتنرهایی که در خاطرات ازشون یاد میشه، نسبت به نوشتن خاطره و حفظ هویت‌شون آگاهی دارند.

اونتاشگال . مهر ۱۳۹۹ . عکس‌ها از mysteryman

نوشته‌های روزمره،‌ خاطرات و مطالب بیشتر از اونتاشگال را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

اینستاگرام وبلاگ . تلگرام . توییتر . اینستاگرام شخصی

حمایت مالی از وبلاگ اونتاشگال


پادکست اونتاشگال را از CastBoxApple PodcastSpotifyGoogle Podcast بشنوید.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.