میسترس آبان به ما میگه که چرا فول اسلیو یا سابمیسیو بدون لیمیت و محدودیت برای ایشون به عنوان یک میسترس و ارباب جذاب نیست؟
من آبان هستم و این دومین باریه که دارم اینجا به عنوان نویسنده مهمان مینویسم. همونطور که در نوشته قبلی متوجه شدید، من دامیننت هستم که میسترس صدا زده میشه. خیلی وقتا برام پیش اومده که در شروع آشناییها افراد به عنوان یک امتیاز عنوان میکنن که فول اسلیو هستن و این رو امتیازی میدونن که انگار روی انتخاب شدنشون تاثیر مثبت میگذاره. این موضوع برای من شدیدا دافعه ایجاد و نظرم رو منفی میکنه. تصمیم دارم به شرح علت این انزجار بپردازم.
شما نیز در زمینههای مختلف گرایش BDSM مطالب خود را بنویسید تا با ذکر نام همراه با لینک اینستاگرام یا توییتر به عنوان نویسنده مهمان منتشر شود. کافیست در صفحه تماس یا با ایمیل Work[@]untashgaal.com مقالات و نوشتههای خود را ارسال کنید. مطالب منتشر شده در این صفحه تایید یا رد نمیشوند و مسئولیت آن با نویسنده است.
حمایت از وبلاگ اونتاشگال
کمتر از چند ماه تا پایان حق اشتراک سالانه وبلاگ اونتاشگال باقی مانده است. با حمایت مالی از این وبلاگ و خرید طرحهای آن، به حفظ و نگهداری و توسعه محتوای وبلاگ اونتاشگال کمک کنید. توجه کنید که تمامی پرداختها محرمانه باقی میماند.
در صورت عدم حمایت مشترکین و خوانندگان، احتمال تعطیلی وبلاگ بعید نیست.

شروع آشنایی با بی دی اس ام
من از نوجوانی به دیدن صحنههای تنبیه یا کلا تنبیه کردن بقیه علاقهمند بودم و مغز کودکانهام با این استدلال که این فرد کار بدی کرده پس باید تنبیه شود، این لذت رو برای خودش توجیه میکرد. یادم میاد که اون سالها مجموعه کاملی داشتم از صحنههای تنبیه در کارتونها و کتابهای کودک و نوجوان و البته نمیدونم چرا اون زمان چنین صحنههایی هم زیاد بود و در بازی باربی هم پسرها همیشه داشتن تنبیه میشدن. این حس لذت از دیدن تنبیه و علاقه به فرد تنبیه شونده با من بود و همین جور ادامه پیدا کرد. هیچ وقت حسی از جنس خشم یا نفرت نسبت به فرد تنبیه شونده نداشتم بلکه انگار دیدن هر صحنه تنبیهش علاقه من بهش رو بیشتر میکرد. این موارد رو میگم تا بدونید که این دوگانگی همیشه در من وجود داشت.
اصول بی دی اس ام
دوگانگی که دربارش صحبت کردم با من بود و این سوال که «چرا من باید از دیدن درد کشیدن کسی که برام جذابه لذت ببرم؟» همیشه توی ذهنم بود تا اینکه به صورت حرفهایتر با اصول و دنیای علمی بی دی اس ام آشنا شدم و گرایشم رو کامل شناختم و فهمیدم که توی این حس تنها نیستم. توی مسیر فهمیدن این موضوع این رو هم متوجه شدم که این حس اگر که در یک سیستم و قالب خاص، با رضایت و توافق دو طرفه، امن و عاقلانه باشه نه تنها از دید هیچ مرجع علمی ای بیماری یا اختلال شناخته نمیشه بلکه میتونه جاهایی باعث خوشحالی بیشتر افراد و اعتماد بیشترشون هم بشه.
شناختن این اصول و اینکه بدونی میتونی این کار رو اصولی انجام بدی و مطمئن باشی که همه چی داره خوب پیش میره، برای من و احتمالا خیلی از کسان دیگهای که چنین حسی دارن، اهمیت زیادی داره به خصوص وقتی پارتنری داری که باهاش رابطه عاطفی هم داری و دوسش داری. اینکه خیالت راحت باشه که تو از آزار دیدنش لذت نمی بری برای خودت و ممکنه که برای پارتنرت موضوع مهمی باشه.
برای اثبات حرفم در مورد اختلال نبودن بی دی اس ام به نسخه ۵ کتاب DSM که مرجع کل اختلالات روانی و تشخیص آن هاست و توسط انجمن روانپزشکی آمریکا منتشر می شه مراجعه کنید. در وبلاگ اونتاشگال مقالات با این موضوع نوشته شده:
- مدیتیشن و BDSM چقدر به هم نزدیک هستند؟ بی دی اس ام تراپی!
- تاثیر اسپنک بر سلامت روان و پژوهشها در زمینه اسپنک تراپی
- در سادومازوخیسم چه چیزهایی سالم و آسیبزا هستند؟
- چرا BDSM برای سلامت ذهنی مفید است؟
- چرا مغز عاشق درد است؟ تحقیقات علمی BDSM
- شناخت درست و واقعی رابطه ارباب و برده

فرق سادیست با دامیننت
شاید این حرف خیلی کلیشهای به نظر برسه ولی گاهی کلیشهها به دلایل منطقی وجود دارن. اینکه تو از دیدن آزار دیگری یا از آزار دادنش لذت ببری احتمالا توی هر رابطهای حس ناخوشایندی داره، اما اینکه شما با هم توافق کنین که کارهایی رو انجام بدین که در مسیرش هر دو لذت ببرین یک موضوع کاملا متفاوته و شاید حتی دیگه محتوای اون توافق خیلی اهمیت خاصی نداشته باشه و این نکته میتونه در طولانی مدت روی رابطهها خیلی موثر باشه. اون پارتنر غرغرویی که توی جمع طرف مقابلش رو تحقیر یا مسخره میکنه و حس بدی حتی به بینندهها هم میده هم ممکنه سادیست باشه ولی هیچ شبیه فانتزی محبوب پارتنر شلاق به دست توی اتاق خواب نیست.
پیشنهاد مطالعه: مقالههای معرفی شخصیت سادیست و دامیننت
لیمیت یا محدودیت چیست؟
وقتی که شما دارین با پارتنر احتمالیتون صحبت میکنین برای اینکه شناخت بیشتری از هم در حین رابطه داشته باشین معمولا لیستی از علایق و محدودیتهاتون رو به هم میگید. معمولا مرسومتره که سلطه پذیرها کارهایی رو که دوست ندارن روشون انجام بشه رو توی این لیست عنوان کنند، توی بعضی مواقع این محدودیتها به دستههای سافت و هارد هم تقسیمبندی میشن که سافتها محدودیتهایی هستند که ممکنه دامیننت به مرور زمان بخواد که ازشون رد بشه اما هاردها خط قرمزهای جدی هستند که سلطهپذیر نمیخواد هیچ وقت از اونا عبور کنه.
پس در واقع حالا که بحث توافق رو هم مطرح کردیم و از اون به لیمیت رسیدیم، میتونیم اینطور نتیجهگیری کنیم که لیمیتها خطوط قرمز و اصلی هستند که چهارچوب یک بازی رو براساس توافق میسازند و به طرفین این حس اطمینان رو میدن که اون چیزی که قراره در بازی یا جلسه رابطه اتفاق بیوفته قطعا بر اساس توافق هر دو خواهد بود. ممکنه حالا این سوال پیش بیاد که خب در روابط SafeWord یا کلمه امن وجود داره که با گفتنش بازی همون لحظه متوقف میشه، پس چه نیازی به این لیمیتها هست؟ درسته که کلمه امن وجود داره ولی اینکه رابطه به جایی برسه که بخواد از کلمه امن استفاده بشه خیلی حس ناخوشایندی برای هر دو طرف خواهد داشت، همچنین ممکنه بازی زودتر از انتظار و خواسته هر کدوم تموم بشه و هم اینکه وقتی ارباب هستی و احساس مسئولیت میکنی، از اینکه به جایی رسیدی که کار به کلمه امن بکشه و نتونستی از سابت خوب مراقبت کنی، حس خیلی بدی خواهی داشت و بسیاری از سابها هم از اینکه نتونستن اندازه توقعات دامشون قوی باشن و تحمل کنن، حس بدی میگیرن.
پس اگه بخوایم مثالهایی بزنیم شاید بشه گفت که لیمیتها خطوط ترسیم کننده مسیر هستند که راه رو به ما نشون میدن و کلمه امن در واقع ترمز قطاره، در شرایط نیاز باید حتما ازش استفاده کرد ولی باید توجه کرد که استفاده ازش ممکنه که بهم ریختگیهایی ایجاد کنه ولی نهایتا از اتفاقات بد بعدی جلوگیری میکنه.

کارکرد لیمیت
اصولاً این لیمیتها برای هر یک از طرفین رابطه چه کارکردی داره؟
وقتی شما به عنوان یک ساب یا سلطه پذیر وارد یک رابطه میشین به خصوص در رابطههای اولی که با کسی دارین، در حین ارتباط ممکنه که ذهن شما خیلی درگیر پیش بینی و حدس زدن حرکات طرف مقابل باشه، اما شما برای اینکه به اون نقطه اوج لذت در این نقش برسین نیاز دارین که ذهنتون رو خاموش کنین و در اون فضا رها باشین و بدون هیچ نگرانی خودتون رو در اختیار طرف مقابلتون قرار بدین و مطمئن باشین که اون مواظب شما هست. وجود محدودیتها و صحبت کامل درباره اونا به شما این اطمینان رو میده که طرف مقابلتون شما رو کامل می شناسه و نقاط حساسیت شما رو هم بلده پس میتونین راحتتر و با آرامش بیشتری خودتون رو رها کنین و از رابطه لذت ببرید.
اما وجود این محدودیت ها فقط برای سلطهپذیر اهمیت ندارد، طرف دامیننت رابطه هم از طریق لیمیتها و صحبت درباره جزییات آنها شناخت بهتری از ساب پیدا میکنه و بهتر ترسها و نقاط تیره بازی رو پیدا کنه و میتونه از اونا دوری کنه. همون طور که قبلا هم اشاره کردم برای من به عنوان یک دامیننت خیلی مهمه که پارتنرم رو آزار نداده باشم و در چهارچوبی که اون هم رضایت و اشتیاق داره باهاش بازی رو پیش ببرم. لیمیتها دقیقا به من کمک میکنند که بدونم دارم چی کار میکنم و حتی از کاری که می کنم لذت بیشتری ببرم چون در واقع من هم رهاتر هستم.
من وقتی لیست بلند بالایی از همه حساسیتها و لیمیتهای هارد و سافت پارتنرم دارم، میدونم کجاها باید با دقت عمل کنم و از پارتنرم مراقبت اضافه تری بکنم پس در بقیه مواقع راحت هستم و تمرکز بیشتری روی لذت میگذارم، اما وقتی لیمیتها مشخص نباشن من تمام طول بازی باید محتاطانه عمل کنم و با دقت طرف مقابل رو زیر نظر داشته باشم تا خودم بفهمم که چه چیزهایی ممکنه براش ناخوشایند باشه. این همه دقت به طرف مقابل و مواظبت از او، لذت رابطه رو برای من کاهش میده. پس در واقع لیمیت ها برای من به عنوان سلطهگر هم مفید هستند زیرا بهم نشون میدن که کجاها میتونم خیلی راحت و رها باشم و نگران چیزی نباشم چون همون جور که قبلا گفتم برای من و احتمالا برای دامیننتهای زیاد دیگهای اهمیت داره که از سابشون مراقبت کنن و همه چیز در قالب بازی خوشایند باشه و باعث اذیت واقعی اون نشن و این لذت مشترک همراه با توافق، تبدیل به آزار نشه.
وجود لیمیت ها تا حد زیادی تضمین میکنه که همه حرکات بازی قبلا توافق شدهاند و به من این اجازه رو میده که بتونم خارج از اونا با قدرت بیشتری عمل کنم و برنامه ریزیهای خلاقانهتری داشته باشم. در واقع لیمیتها به من این آرامش رو میده که همیشه خیالم راحت باشه که باعث آزار واقعی طرف مقابلم و کسی که دوسش دارم نیستم و هرچی که هست در همون قالب بازیه.

اسلیو فول
با مواردی که گفتم، کسی ادعا می کنه که هیچ لیمیت و محدودیتی نداره برای من تو ذهنم دو تا حالت پیش میاره. گروه اول کسی هست که اینقدر تازه کاره که خودش رو نمیشناسه و نمیدونه که چه چیزهایی براش مناسب نیست و حتی مطالعه کاملی هم در این زمینه نداره و اصولش رو هم نمیدونه که پس به این معناست که بودن باهاش یعنی هر روز درگیری و یاد دادن چیزهای جدید و نیاز به مراقبت صد برابر داره. من باید همیشه نگرانش باشم و چون حس میکنم که حتی از نظر تئوری هم مهارتها و سواد لازم رو نداره و وقتی از چیزی خوشش اومده حتی نرفته کمی درباره اون اطلاعات کسب کنه، جذابیتش برام خیلی کم میشه و اصلا دلم نمیخواد با کسی که نمیدونه چه خبره و باید چی کار کنه، وارد هیچ آشنایی بشم. چون مطمئنم که خیلی خسته کننده خواهد بود و انرژی خیلی زیادی از من میگیره و نهایتا هم ممکنه که هم به خودش و هم به من آسیب بزنه چون با خودش تکلیف روشنی نداره.
گروه دوم اما کسایی هستند که تجربه هم دارن و می گن که ما هیچ لیمیتی نداریم و واقعا هم ممکنه که به کارهای خیلی عجیب و سختی تن بدن این گروه هم برای من جذاب نیستن چون در درجه اول به من این حس رو میدن که برای خودشون ارزش کمی قائلن و مراقبتی از خودشون و جایگاهشون نمیکنن و این برای من به شدت از جذابیتشون کم می کنه. در واقع من حس می کنم کسی که ادعا می کنه که هیچ لیمیتی نداره چیزی برای از دست داده نداره در صورتی که کسی که جایگاه مناسب شغلی و اجتماعی داره و آدم موجهیه همیشه باید نگران جایگاه و شرایطش باشه و سعی کنه که ازش مراقبت کنه. اینکه با کسی باشی که هیچی برای از دست دادن نداره براش قابل قبوله که هر رفتاری باهاش بشه برای من جالب نیست و از جذابیت اون آدم به شدت کم میکنه. همچنین این نگرانی رو به من القا میکنه که این فرد ممکنه که در شرایط سالم و با اصول درست، بی دی اس ام رو نخواد و مرزهای حس مازوخیسم بیشتر از اون حدی باشه که در یک سیستم امن بگنجه، برای همین تمام طول رابطه با چنین آدمی اگر هم که شکل بگیره من در یک اضطراب خواهم بود که مواظب رفتارش باشم و مرزهایی رو باهاش چک کنم تا مطمئن بشم همه چی در چهار چوب امن داره شکل می گیره و این هم یک فشار روانی بسیار زیادیه که به من میاد و دلیلی هم براش وجود نداره. کنار هم قرار گرفتن این شرایط و نگرانیها باعث میشد که توضیح اینکه «من فول اسلیو هستم» از طرف یک ساب، برای من بسیار ناخوشایند باشه و اون آدم رو غیر جذاب ببینم.
حالا که بحث لیمیت رو تا این حد بازکردیم خوبه که این الگوی غلط (البته از نظر من) رو هم بهش اشاره کنیم که بعضی از دامها حالا چه مستر چه میسترس به عنوان تنبیه ممکنه که بخوان لیمیتهای ساب رو بشکنن و این خیلی چیز عجیبیه. طبق تعریف اساسی که وجود داره لیمیتها در واقع جزئی از اصول و قواعد بازی BDSM هستند و شما نباید اصول رو عوض کنین. مثل این میمونه که شما در یک بازی فوتبال یهو تعداد بازیکنها یا ابعاد زمین رو تغییر بدین. البته این به این معنی نیست که خود سلطه پذیر نمیتونه به مرور با بیشتر شدن شناختش بعضی از محدودیتهارو تغییر بده ولی اینکه این موضوع از بیرون بهش تحمیل بشه از نظر من کار کاملا غلطیه.

جمعبندی و نتیجهگیری
همه این اتفاقها و خوشیها وقتی امنتر و سالمترن که هر دو طرف خودشون رو خوب بشناسن، با هم خوب و سالم گفت و گو کنن و به شرایط و مرزهای هم احترام بذارن. یکی از جذابترین چیزهایی که به نظر من در فضای BDSM وجود داره، همینه که بتونی با یکی راحت و بدون دغدغه همه حرفات رو بزنی و یک بازی جذاب طراحی کنی و هیچ همبازی برای این بازی مناسبتر از کسی نیست که اون هم به خوبی خودش رو میشناسه و میتونه باهات همراه واقعی باشه و نیازی نباشه که تو همه حرفاش رو بخوای بررسی عجیبی بکنی. کسی که خودش رو میشناسه و برای خودش ارزش زیادی قائله و با این شناخت میخواد که تحت سلطه دیگری باشه، میتونه اون دیگری رو به اوج هیجان و لذت برسونه. خودتون رو خوب بشناسین، حدودتون رو دقیق بفهمین و با صداقت با پارتنرتون حرف بزنین. مطمئن باشین که یک تجربه واقعی در یک محیط امن و صمیمی خیلی جذابتر از اینکه که شبیه یک سناریوی پورن زندگی کنین.
واژه Full Slave تقریبا هیچ معنی در دنیای سادومازوخیسم ندارد. Full Time Slave یعنی کسی که میخواهد مدت طولانی و روزهای زیادی اسلیو باشد اما Full Slave هیچ معنی ندارد! امیدوارم به زودی این واژه از ادبیات BDSM فارسی، حذف شود. بهترین معادل برای برده بدون محدودیت، No limits slave میشود و همانطور که خانم آبان توضیح دادند، بی معنی است.
اونتاشگال . تیر ۱۴۰۰ . تصاویر به صورت اختصاصی برای وبلاگ اونتاشگال ارسال شدهاند.
نوشتههای روزمره، خاطرات و مطالب بیشتر از اونتاشگال را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید
اینستاگرام وبلاگ . تلگرام . توییتر . اینستاگرام شخصی
پادکست اونتاشگال را از CastBox – Apple Podcast – Spotify – Google Podcast بشنوید.
«چرا من باید از دیدن درد کشیدن کسی که برام جذابه لذت ببرم؟» چه جمله آشنایی! تقریبا ۴ سال نوجوونیم با این سوال گذشت که چرا من اینجوریم؟ چرا درد دادن به کسی که دوستش دارم برام لذت بخشه؟ سالها فکر میکردم به روانیم و جنگیدم باهاش…