اوایل هزاره سوم، صحبت درباره روابط سادومازوخیستی یا همان BDSM در سینمای جریان اصلی کاری پر ریسک بود. جامعه و رسانهها در آن زمان عموما یا چنین روابطی را به عنوان انحراف جنسی و خشونت تفسیر میکردند یا آن را با کلیشههای منفی همراه میکردند. با این حال، فیلم «منشی» (Secretary) ساخته استیون شاینبرگ (Steven Shainberg) در سال ۲۰۰۲، با ترکیب طنز تلخ، شاعرانگی و نمایش صریح رابطهای غیرمتعارف، به یکی از آثار بحثبرانگیز زمان خود تبدیل شد.
این فیلم با بازی مگی جیلنهال (Maggie Gyllenhaal) در نقش «لی هالووی» و جیمز اسپیدر (James Spader) در نقش «ادوارد گری»، بر اساس داستان کوتاهی از مری گیتاسکیل (Mary Gaitskill) ساخته شده است. «منشی» به سراغ موضوعاتی میرود که کمتر در آن زمان در هالیوود مطرح میشدند: قدرت، تسلیم، رضایت و کشف هویت. با اینکه فیلم به تحسین منتقدان رسید، اما تغییراتش نسبت به داستان اصلی و فیلمنامه باعث شد بسیاری آن را فانتزی مردانهای بدانند که بخش مهمی از پیامهای فمینیستی را حذف کرده است.
- خلاصه داستان فیلم منشی
- پیشینه و اقتباس از داستان کوتاه مری گیتاسکیل
- تفاوتهای داستان کوتاه، فیلمنامه و فیلم
- تحلیل شخصیت لی هالووی در فیلم «منشی»
- تحلیل شخصیت ادوارد گری در فیلم «منشی»
- رابطه قدرت و تسلیم در فیلم
- مقایسه تحلیلی با Fifty Shades of Grey
- پذیرش انتقادی و تاثیر فرهنگی
- منابع

خلاصه داستان فیلم منشی
لی هالووی، زنی جوان که به تازگی از یک مرکز رواندرمانی مرخص شده، سابقه خودزنی و عزتنفس پایین دارد. او در خانوادهای آسیبدیده زندگی میکند و تصمیم میگیرد به دنبال کار برود. یک آگهی شغلی او را به دفتر وکیل مرموزی به نام ادوارد گری میکشاند. این رابطه کاری بهتدریج به مسیری پیچیده و غیرمتعارف کشیده میشود. گری به اشتباهات لی واکنشهایی میدهد که بیشتر شبیه تنبیه بدنی و اعمال قدرت شخصی است تا رفتارهای اداری. این رابطه به مرور تبدیل به یک بازی قدرت و تسلیم میشود که برای هر دو طرف، جنبههای تازهای از هویت و خواستههایشان را آشکار میکند.
فیلم این رابطه را نه به عنوان خشونت، بلکه به عنوان تجربهای رضایتمندانه و حتی درمانی برای لی به تصویر میکشد، هرچند منتقدان بسیاری این تصویر را سادهسازی خطرناکی میدانند.
پیشینه و اقتباس از داستان کوتاه مری گیتاسکیل
داستان کوتاه «منشی» که در سال ۱۹۸۸ در مجموعه Bad Behavior منتشر شد، روایتی بسیار سرد، واقعگرایانه و بیرحمانه دارد. شخصیت اصلی، دبی رو (Debby Roe)، پس از تجربه آزار جنسی در محیط کار، محل کار را ترک میکند و ماجرا در همان نقطه تمام میشود. هیچ پایان خوشی وجود ندارد و دبی حاضر نمیشود علیه کارفرمایش شهادت بدهد. او فقط میگوید: «آن وکیل عوضی بود.»
ارین کرسیدا ویلسون (Erin Cressida Wilson) در فیلمنامه خود، شخصیت لی هالووی را با گذشتهای مشخص، مشکلات روانی و روابط خانوادگی نابسامان خلق کرد. این نسخه بر رشد شخصیت و شکلگیری رابطهای عاطفی-جنسی تمرکز دارد. اما نسخه نهایی فیلم، بسیاری از نقدهای فمینیستی و لایههای اجتماعی فیلمنامه را حذف کرده و داستان را به یک رمانس نامتعارف با پایان خوش تبدیل کرده است.
تفاوتهای داستان کوتاه، فیلمنامه و فیلم
داستان کوتاه
- فضای سرد و بیروح، بدون امید به تغییر
- آزار جنسی بدون رضایت و خروج کامل شخصیت زن از رابطه
- تمرکز بر بیقدرتی زن در ساختار مردسالارانه
فیلمنامه ویلسون
- اضافه کردن پیشینه روانی شخصیت لی و موضوع خودزنی
- نمایش رشد شخصیت و مذاکره در رابطه
- ورود کاراکترهایی با بار فمینیستی، مثل دوست فمینیست لی
نسخه نهایی فیلم
- حذف بسیاری از کاراکترهای جانبی و دیالوگهای فمینیستی
- تمرکز بر رابطه دو نفره و حذف بخشهایی از پیچیدگی روانی
- پایان خوش با ازدواج و زندگی مشترک
این تغییرات باعث شد برخی منتقدان بگویند فیلم به جای نقد روابط نابرابر، آنها را در قالب یک خیال رمانتیک بازتولید میکند.

تحلیل شخصیت لی هالووی در فیلم «منشی»
لی هالووی (با بازی Maggie Gyllenhaal) داستان زنی را روایت میکند که از دل بحران روانی و عزت نفس پایین، به رابطهای غیرمتعارف وارد میشود و در آن، بخشی از هویت و قدرت شخصی خود را بازمییابد.
۱: خودآسیبرسانی و نیاز به کنترل
لی سابقه خودزنی دارد، که در روانشناسی به عنوان شکلی از رفتار خودآسیبرسان شناخته میشود. تحقیقات نشان میدهد که زنان بیشتر از مردان خودزنی میکنند و این رفتار اغلب ریشه در تجربه آزار، احساس بیارزشی یا نیاز به کنترل شرایط دارد. [منبع] برای بسیاری، این عمل راهی نادرست اما شخصی برای بازپسگیری کنترل است.
برای بسیاری، این یک روش شخصی و پنهانی برای بازپسگیری کنترل است؛ کنترل بر دردی که انتخابش در دست خودشان است.
در فیلمنامه، خودآسیبرسانی لی با واقعگرایی و حتی طنز تلخ بررسی میشود. اما در فیلم، با یک جملهی ساده از گری، «دیگر این کار را نکن»، ظاهرا حل میشود. از منظر روانشناسی، این راهحل بیش از حد سادهسازیشده و حتی میتواند پیام خطرناکی بدهد، زیرا این نوع رفتار به درمان تخصصی، نه صرفاً یک رابطه عاطفی، نیاز دارد.
۲: عزت نفس پایین و جستجوی مرز
لی در آغاز فیلم فردی منفعل، ساکت و با اعتماد به نفس پایین است. او سالها در محیطی آشفته و ناکارآمد زیسته است. ورود به رابطه با گری، هرچند پیچیده و غیرمتعارف، به او چارچوب و مرز میدهد.
برای فردی که تجربه بیثباتی مزمن داشته، وجود قوانین مشخص، حتی اگر سختگیرانه باشند، میتواند حس امنیت ایجاد کند. این امر در روانکاوی با مفهوم «از دست دادن عمدی خود» (deliberate loss of self) که فیلسوف فرانسوی Georges Bataille مطرح کرده، همخوان است؛ جایی که فرد با واگذاری کنترل، به آرامش یا معنا دست مییابد.
۳: مسیر کشف خود و توانمندسازی
تحول اصلی لی زمانی رخ میدهد که متوجه میشود تسلیم او به گری صرفا برای خوشایند او نیست، بلکه بخشی از مسیر شناخت و پذیرش خود است. این همان نقطهای است که رابطه از یک معادله یکطرفه قدرت، به همکاری رضایتمندانه تبدیل میشود.
او از فردی که به سختی میتوانست نظرش را بیان کند، به زنی تبدیل میشود که مرزهای خود را میشناسد و آنها را مطالبه میکند.
۴: نقد فمینیستی شخصیت
از دید فمینیستی، لی نمونهای است از زنی که در ابتدا قربانی ساختارهای قدرت و فرهنگ سکوت زنان است، اما در مسیر داستان، با استفاده از همان ساختار، خود را بازسازی میکند. پرسش اینجاست که آیا این بازسازی واقعی است یا فقط نوعی سازگاری با شکل دیگری از کنترل مردانه؟
برخی منتقدان این تحول را شکلی از «قدرت در قالب تسلیم» میدانند که با نظریههای Jessica Benjamin درباره «شناخت متقابل» همپوشانی دارد، جایی که رابطه قدرتمحور تنها وقتی سالم میشود که هر دو طرف یکدیگر را به رسمیت بشناسند.

تحلیل شخصیت ادوارد گری در فیلم «منشی»
ادوارد گری (با بازی James Spader) در نگاه اول، یک وکیل موفق، منظم و به شدت کنترلگر است که استانداردهای کاری و شخصیاش را با وسواس اجرا میکند. اما پشت این ظاهر، مردی قرار دارد که میان میل به سلطه و نیاز به صمیمیت، در کشمکش دائمی است.
۱: کنترلگری به عنوان سازوکار دفاعی
گری تقریبا همه چیز را در زندگی خود با قواعد سخت میسنجد. این نیاز شدید به نظم، در روانشناسی میتواند نشانه اضطراب، وسواس یا ترس از بیثباتی باشد. او با ایجاد یک فضای کاری بسیار منضبط، سعی میکند هرگونه آشوب و پیشبینیناپذیری را از زندگیاش دور کند. این رفتار دفاعی به او حس امنیت میدهد، حتی اگر برای دیگران خفقانآور باشد.
۲: رابطه او با قدرت و سلطه
گری از همان ابتدا رابطهاش با لی را در چارچوب قدرت تعریف میکند: او دستور میدهد، لی اجرا میکند، و هر خطا با تنبیه پاسخ داده میشود. اما برخلاف برخی الگوهای خشونتآمیز، در اینجا تنبیه به مرور به بخشی از یک بازی نقشپذیر تبدیل میشود که هر دو طرف در آن لذت و معنا پیدا میکنند. سوال اینجاست که آیا گری صرفا یک کنترلگر است یا شریک در یک رابطه رضایتمندانه قدرت؟ پاسخ فیلم به این سوال، به طرز بحثبرانگیزی به سمت رمانتیککردن این سلطه متمایل است.
۳: ترس از صمیمیت واقعی
یکی از کلیدهای فهم گری، ترس او از نزدیکی عاطفی است. او در ابتدا، حتی وقتی لی به او علاقه نشان میدهد، عقبنشینی میکند و رابطه را قطع میکند. این رفتاری است که در روانشناسی دلبستگی، به سبک «اجتنابی» (avoidant attachment) نزدیک است. گری میتواند در نقش مسلط و در چارچوب کنترل، ارتباط برقرار کند، اما وقتی فضا احساسی و برابر میشود، احساس آسیبپذیری کرده و عقب میکشد.
۴: نقطه تحول شخصیت
تحول اصلی گری زمانی رخ میدهد که متوجه میشود لی، برخلاف تصورش، به دنبال مردی برای فرار از تنهایی نیست، بلکه میخواهد با او در همان چارچوب خاص رابطهشان، زندگی کند. این آگاهی، او را از حالت کنترلگر فاصله میدهد و به سمت پذیرش تعهد میبرد. صحنه نهایی فیلم که او به لی غذا میدهد و مراقبش است، در نگاه برخی منتقدان، نشاندهنده شکستن بخشی از دیوارهای عاطفی گری است.
۵: نقد شخصیت از نگاه فمینیستی
از منظر فمینیستی، ادوارد گری همچنان یک مرد صاحبقدرت است که رابطه را بر اساس نیازها و تمایلات خود شکل میدهد. حتی اگر رابطه رضایتمندانه باشد، دینامیک قدرت نابرابر همچنان پابرجاست. Laura Mulvey در تحلیل Male Gaze هشدار میدهد که چنین شخصیتهایی اغلب در نهایت به عنوان قهرمان رمانتیک تصویر میشوند، حتی اگر ساختار رابطهشان نابرابر باشد.
رابطه قدرت و تسلیم در فیلم
رضایت واقعی یا همراهی ناشی از نیاز؟
جسیکا بنجامین (Jessica Benjamin, 1988) در کتاب The Bonds of Love توضیح میدهد که در روابط قدرتمحور، مرز میان رضایت و همراهی ناشی از وابستگی مبهم است. در داستان گیتاسکیل، رضایتی وجود ندارد و رابطه آشکارا آسیبزا است. اما در فیلم، با حذف ابهامات، رابطه به عنوان تجربهای مثبت و حتی درمانی نمایش داده میشود. این تغییر باعث میشود سوال اصلی درباره سلامت چنین روابطی بیپاسخ بماند.
درد سازنده در برابر درد مخرب
یاک پانکسپ (Jaak Panksepp, 1998) میان درد مخرب و درد سازنده تمایز میگذارد. درد مخرب بیهدف و آسیبزننده است، در حالی که درد سازنده میتواند بخشی از فرآیند رشد یا رضایت باشد. فیلم تلاش میکند تنبیههای گری را به عنوان جایگزینی برای خودزنی و نمونهای از درد سازنده نشان دهد، اما این تنها زمانی درست است که عاملیت همچنان در دست لی باشد.
مقایسه تحلیلی با Fifty Shades of Grey
۱. خاستگاه و لحن روایت
«منشی» از دل یک داستان کوتاه رئالیستی بیرون آمده، بعد در فیلمنامه لایههای روانشناختی و فمینیستی گرفته، و نهایتا در فیلم به رمانسی نامتعارف تبدیل شده است. «Fifty Shades of Grey» اما از ابتدا به عنوان رمان عاشقانه پرفروش طراحی شده و سینما هم آن را با اولویت تحریکپذیری و فانتزی تماشا میکند. منتقدان بارها نوشتهاند که در Fifty Shades، رضایت بارها به شکل قراردادی و نمایشی در میآید و اغلب با فشار، نابرابری و ناپختگی مذاکره همراه است، نه با گفتوگوی ایمن و برابر (Emma Green, The Atlantic, 2015)
۲. قرارداد در برابر ارتباط
در فیفتی شیدز تاکید روی قرارداد BDSM است، اما همانطور که منتقدان The Atlantic نوشتهاند، مشکل فیلم دقیقا این است که قرارداد به تنهایی تضمینکننده اخلاق، تعادل قدرت و رفاه روانی نیست. آن چه BDSM ایمن را میسازد، مذاکره آگاهانه، کلمه امن، بازنگری مداوم مرزها و مراقبت بعد از سکانس است. «منشی» گرچه از نظر فمینیستی نقد دارد، اما روایت تحول لی و کشف مرزهای شخصیاش را جدیتر میگیرد و رابطه را به سمت شناخت متقابل میبرد، نه صرفا امضا کردن یک فرم (Christopher Orr, The Atlantic, 2015)
۳. بازاریابی و سوتفاهم عامه
در تب و تاب اکران Fifty Shades، استودیو توزیع کننده «سکرتری» تلاش کرد با تریلر و پوسترهای جدید، این فیلم را به عنوان «نسخه اصلی مستر گری» بازبرندسازی کند، اما Vanity Fair هشدار داد این مقایسه گمراهکننده است، چون «منشی» بیش از تحریک، درباره تنهایی، خودپذیری و پیوندهای پیچیده است و با لحن کاملا متفاوتی به رابطه نگاه میکند (Joanna Robinson, Vanity Fair, 2015)
۴. سیاست جنسی و نقد فمینیستی
منتقدان و پژوهشگران بارها گفتهاند Fifty Shades به عقبنشینی در سیاست جنسی کمک میکند، چون رضایت را با فشار و نابرابری میآمیزد. یادداشتهای تحلیلی متعدد از رسانههای جریان اصلی تا آکادمیک این نقد را تکرار کردهاند. به طور خلاصه، اگر مخاطب میخواهد یک روایت آگاهانهتر از دینامیکهای BDSM ببیند، «منشی» با همه کاستیها، فهمپذیرتر و انسانیتر روایت میکند، در حالی که Fifty Shades بیشتر در سطح فانتزی و کلیشه میماند (Jessica Valenti, The Guardian, 2015)
پذیرش انتقادی و تاثیر فرهنگی
«منشی» با بازی خیرهکننده Gyllenhaal توجه جشنوارهها و منتقدان را جلب کرد و نامزد و برنده جوایز مختلف شد. این فیلم برای بسیاری از مخاطبان، اولین مواجهه جدی با ایدههای BDSM در چارچوب یک داستان عاشقانه بود و باعث شد گفتوگوهای تازهای درباره رضایت، مرزها و تنوع تمایلات شکل بگیرد. فهرست جوایز و واکنشها را میتوانید در ویکیپدیا ببینید.
منابع
- Benjamin, Jessica. The Bonds of Love: Psychoanalysis, Feminism, and the Problem of Domination. Pantheon Books, 1988.
- Conterio, Karen, & Favazza, Armando. Self-Injury: A Manual for School Professionals, 2001.
- Miller, Dusty. Women Who Hurt Themselves: A Book of Hope and Understanding. Basic Books, 2005.
- Mulvey, Laura. «Visual Pleasure and Narrative Cinema». Screen, 16(3), 6–18, 1975.
- Panksepp, Jaak. Affective Neuroscience: The Foundations of Human and Animal Emotions. Oxford University Press, 1998.
- Pembroke, Louise. “Secretary.” Mental Health Practice, 6 (2003): 26-28.
- Wilson, Erin Cressida. Secretary: A Screenplay. Soft Skull Press, 2003.
«منشی» فیلمی است که همزمان میتواند توانمندساز و محدودکننده باشد. از یک سو، برای لی راهی به سوی کشف هویت و کنترل احساسات است. از سوی دیگر، با حذف پیچیدگیهای روانشناسی، خطر سادهسازی یک رابطه نابرابر را به همراه دارد. پرسش اصلی همچنان باقی است: در دنیای واقعی، آیا میتوان میان عشق، قدرت و رضایت تعادل برقرار کرد یا این فقط یک خیال سینمایی است؟
– اونتاشگال، امرداد ۱۴۰۴
نوشتههای روزمره، خاطرات و مطالب بیشتر از اونتاشگال را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید
اینستاگرام وبلاگ . تلگرام . توییتر
پادکست اونتاشگال را از CastBox – Apple Podcast – Spotify بشنوید.



